حدود جوانی
از شمال محدود است، به آینده ای که نیست
به اضافه ی غم پیری و سایه مخوف ممات.
از جنوب به گذشته ی پوچی پُر از خاطرات تلخ گاهی اوقات شیرین
مشرق، طلوع آفتاب عشق، صلح با مرگ شروع جنگ حیات
مغرب، فرسنگها از حیات دور، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست! آیا شنیده ای و میدانی؟
حدود دنیای متزلزلی است مرسوم به جوانی!!
نظرات شما عزیزان:
|